پروفسور استیفن هاوکینگ دانشمند انگلیسی که او را انیشتین عصر می دانند، بزرگترین نظریه پرداز عصر حاضر نامیده می شود.او در سال ۲۰۱۰ با یک همکار دیگر خود اقدام به تالیف کتابی به نام The Grand design (طرح بزرگ) کرده و طی آن نظرات جدیدی در مورد اینکه عالم را خدایی آفریده یا نه آورده که توجه بسیاری را برانگیخته و انتشار تمجیدها همچنین انتقادهایی را موجب شده است.
سعید غفارزاده، پژوهشگر دینی و نویسنده کتاب «رازهای رستاخیز» در مقاله ای که در اختیار «شفقنا» قرار داده است، به نظریات مطرح در این کتاب و دیدگاه استیفن هاوکینگ و سوالات و ایرادات وارد بر نظریه او پرداخته است:
موضوع کتاب به زبان ساده پیرامون منشاء جهان و قانونمندیهاست. قوانین طبیعی به چه دلیل هستند؟ و اصلاً چرا هستند؟ جهان ما از کجا آمده است… آیا ما به یک تئوری همه جانبه و جامع نزدیک شدهایم که بتواند به همه پرسش هایمان در مورد جهان پاسخ دهد؟ خدا اینجا چه نقشی دارد؟ و …
استیفن هاوکینگ مینویسد: ما در دنیایی حیرت انگیز و گیج کننده زندگی میکنیم. میخواهیم معنای آنچه را که در پیرامون خویش مییابیم بدانیم و دوست داریم بپرسیم، سرشت جهان چیست؟ جایگاه ما در آن کجاست؟ از کجا آمدهایم و آمدنمان بهر چه بودهاست؟ منشأ جهان چیست و چرا به صورت کنونیاش در آمدهاست؟ جهان چگونه به پایان خواهد رسید؟
او در جای دیگر می نویسد: ممکن است روشی که کیهان به وجود آمده هماهنگ با قوانین دانش باشد که در این صورت نیازی نیست به خدا متوسل بشویم تا تصمیم بگیریم که کیهان چگونه آغاز شدهاست. بشر، راز خلقت جهان را گشودهاست. جهان میتواند به طور خود بخود (خود با خود)، خودش را از هیچ به وجود آورَد، به علاوه میتواند در حالتهای متفاوت ایجاد شده باشد و همه مشاهدات و محاسبات براین نظر صحه میگذارد.
نگارنده آنچه را که نقل می کند از فضای مجازیست که مطالب برجسته کتاب را نقل و نقدهای انجام گرفته توسط پاره ای از دانشمندان هم مطرح شده است.
ما در این جا نمی خواهیم به شرح و اثبات و نفی نظریه او بپردازیم اما انگیزه این نوشته نقد و اظهارنظری در باره نظرات اوست که در آن از عقیده سابق خود در کتاب معروفش بنام “تاریخچه زمان” مبنی بر اینکه برای عالم یک خالق هوشمند را قبول داشته است، عدول نموده و گفته است که خدا عالم را نیافریده، بلکه بیگ بنگ دستاورد قوانین فیزیک است. یا در جای دیگری می گوید، لازم نیست ما با التماس از خدا، او را به زحمت بیاندازیم تا عالم بچرخد.
گرچه او در کتاب “تاریخچه زمان” خود بارها، باورش به وجود خداوند را آشکارا اظهار می کند. از باب نمونه در آخرین پاراگراف کتاب می نویسد: اما اگر یک تئوری کامل کشف کنیم، باید به مرور زمان برای همگان، مفهوم شود نه فقط برای شماری دانشمند، بنا براین همه ما، فیلسوفان ، دانشمندان و مردم عادی، خواهیم توانست در بحث این پرسش که چرا ما و کیهان وجود داریم شرکت کنیم. اگر پاسخ آن را پیدا کنیم، پیروزی فرجامین خرد انسان خواهد بود، زیرا آنگاه ما ذهن خدا آگاهی خواهیم یافت.
به قول دکتر فریتز شیفر (Fritz Schaefer) که نطقی از او در پایان کتاب “تاریخچه زمان” ( ترجمه محمد رضا محجوب چاپ شرکت انتشار) آورده شده است: “تاریخچه زمان” درباره خداوند بسیار سخن می گوید. در این کتاب از آغاز تا پایان از خداوند یاد شده است. در واقع استیون هاوکینگ بسیار بیش ار آنکه یک کیهان شناش باشد نظرش را درباره خداوند سامان داده بود. خود این اظهار نظر، بسیار مهم است و ما را بر آن تشویق می کند بیابیم که چرا این چنین دانشمندی هرچه بیشتر تحقیق می کند و به قول خود، به یافته های بیشتری دست می یابد ایمانش به خداوند کمتر می شود، تا جایی که حتی وجود او را تقریبا انکار می کند یا او را خالق عالم نمی داند؟
اظهار نظر اخیر او در نفی خدا در خلقت عالم در داخل جامعه اسلامی ما انعکاس بسیار کم رنگی در حد هیچ، داشت. شاید به این علت که این قدر درباره وجود خدا با منکران آن، بحث و جدل شده است که دیگر کسی را نه بجز آنچه قبلا گفته شده مطلبی هست که بگوید و نه امیدی به راه حلی.
نگارنده در عنوان کردن این مطلب، قصد مطرح نمودن مطالب معمولی گذشته را ندارد، بلکه قصد دارد این سلسله بحث ها را از زاویه دیگری بنگرد، تا شاید موضوعات گفته و شنیده نشده ی دیگری هم مطرح شود.
موضوع را قبل از اینکه به بحث اثبات وجود خدا یا هر مطلبی پیرامون آن بپردازیم، با این سوال مهم آغاز می کنیم که چرا اندیشمندان علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی، پزشکی، نجوم…. و اصولا مکتب تجربه، به خدا باوری مشهور نیستند که هیچ، بلکه اغلب آنها، منکر خدا بوده و حتی بعضی مخالف شدید خدا باوری اند. یا حتی اگر اکثریت آنها هم این طور فکر نکرده باشند و نکنند دیگران و پیروانشان درباره آنها چنین باورهایی دارند و به همین علت به تقلید آنها، از خدا باوری بنحوی گریزانند.
برای این منظور لازم است دقتی به ماهیت مکتب تجربه و سیر آن در طول تاریخ بیفکنیم:
فصل اول: مکتب تجربه
۱ – مکتب تجربه که سابقه بسیار طولانی در تاریخ دارد، سیری از پایین به بالا داشته است. توضیح اینکه اگر مثلا از پنج هزار سال پیش به این طرف به مجموعه زندگی انسان ها نگاه کنیم، به یقین می دانیم که انسان ها در آن زمان، زندگی بسیار ساده و ابتدایی داشته اند. چند نفر دور هم، چند راس گاو و گوسفند یا شتر – نسبت به محل زیستشان – در کنار یک بِرکه آب یا رودخانه و کشتزاری کوچک و بزرگ – نسبت به تمکنشان- همه زندگیشان را تشکیل می داده است. اما کم کم در جامعه آن روز، وسایلی به خدمت گرفته شد. مانند اینکه چرخ اختراع شد که خود تحول بزرگی در جابه جا کردن اشیا و انسان ها بود. هر اختراع و کشف، فکر انسان ها را بیشتر تهییج کرد که یک پدیده دیگر به آن بیفزایند و در برنامه زیست شان، کمی راحتی، یا سرعت ایجاد نمایند. این روند از یک نقطه آغاز و با یک زاویه باز همچنان تا به امروز ادامه دارد که طی آن با هزاران کشف و اختراع، هزاران راز و رمز، از پشت پرده غیب به صحنه شهود آمده است.
زحمت بی حد و حصر همه دست اندرکاران این مکتب که دریچه های بسیاری به روی انسان ها از همان مبدایی که فرض کردیم تا به امروز گشوده است، در خور ستایشی بی پایان است. اما مجموعه حرکت این مکتب ویژگی هایی داشته که به بعضی از آنها اشاره می شود:
الف : این مکتب از نقطه آغاز و اولین کشف و اختراع تا به امروز، هیچ برنامه ای برای اختراع و کشف نداشته است بلکه اکثریت بسیار بزرگی از این اختراعات، تصادفی صورت گرفته است. به عبارت دیگر می توان گفت این اختراعات و کشفیات، مانند جنین هایی در رحم طبیعت بوده اند که به تدریج در بطن طبیعت، بزرگ شده و هر موقع که زمان تولد هر کدام فرا رسیده، نظام عالم، یک نفر را مامور زایاندن آن نموده و آن نوزاد به دنیا آمده و به نام او ثبت شده است. این خود البته باز هم از قدر و منزلت آنها نمی کاهد. چون هیچ عقل حکیمی برای زایاندن یک بچه، آدم نا واردِ غیر صالحی را مامور نمی کند. چه در آن صورت، مادر یا بچه یا هر دو، از بین خواهند رفت. پس همه اینها افرادی صالح، شایسته و درخور احترامی بزرگند.
ب : مجموع بزرگان مکتب تجربه، نه در آغاز حرکت و نه در هیچ مرحله ای برنامه ای مبنی بر اینکه بعد از آنچه که کرده اند چه اتفاقی خواهد افتاد و چه کار دیگری، چه اختراع یا کشفی خواهند نمود، و نه هر آنچه را که یافته و عرضه کرده اند، در گذشت زمان چه خواهد شد و آن برنامه به کجا خواهد انجامید؟ نداشته اند. در حقیقت می توان گفت آنها کورمال کورمال حرکت کرده و چیزهایی یافته اند. من باب مثال چند وقت پیش که با مخترع موبایل مصاحبه می شد، او ضمن گفتن اینکه: حدود دو دهه پیش با صرف ۴ میلیون دلار پول و ۴ سال وقت اولین گوشی موبایل را که در تولید انبوه ساختیم، ۲ کیلو وزن و چهار هزار دلار ارزش داشت و نمی دانستیم که با آن چه باید کرد، چون عملا غیر قابل استفاده بود. حتی امروز هم که در این مدت کوتاه، کار و مصرف موبایل به اینجا رسیده است که می بینید، بازهم نمی دانیم فردا چه خواهد شد و سرنوشت این وسیله به کجا خواهد انجامید.
بسیار داروها که ساخته اند تا دردهای انسانها را درمان کنند حتی بعد از صدور آخرین مجوزها برای مصرف، ملاحظه شده که بسیار مضر حتی می توانند کشنده باشند. حتی سازگاری قابل اعتمادی بین رشته های مختلف این مکتب وجود ندارد. مثلا موبایل را علمای مخابرات که رشته ای از فیزیک است ساخته اند، ولی علمای پزشکی آن را احتمالا برای سلامتی اقشار مختلف و شاید همه ضرر بار می دانند.
ج : هیچ کدام از پرچمداران این مکتب حتی مجموعه آنها هم نمی دانند که کار این تحقیقات به کجا خواهد انجامید. حتی نمی دانند بعد از اینهمه زحمت و مشقت طی قرن ها که زندگی انسان ها را به کلی دگرگون کرده، به نحوی که به هیج وجه امکان بر گشت به عقب نیست. آیا برای انسان ها در مجموع، که با وسایل زندگی بسیار ساده در قدیم، عمر به سر می کردند، دغدغه و نگرانی بیشتری برای سالم و راحت زیستن فراهم کرده اند، یا فراغت، سلامت، امنیت و راحتی بیشتری ؟
د : از دیگر ویژگی های این مکتب اینست که حتی اگر امور آخرتی انسان ها را به کلی از برنامه هاشان حذف کنیم، کمتر توجهی به امور معنوی و اخلاق در جوامع انسانی داشته و دارد. البته گروه های دیگری از اندیشمندان و دلسوزان در طول تاریخ پیوسته بوده اند که در ترویج معنویت و اخلاق مجاهدت های بلیغ کرده اند ولی مطمئنا از مکتب تجربه نبوده اند.
هـ : از ویژگی های بسیار بارز و مهم و تاثیر گذار مکتب تجربه، این است که در طول هزاران سال تا امروز هر آنچه اندیشیده و یافته و عمل کرده اند، همگی و بی استثناء در پرداختن به سوال و یافتن جواب “چگونه ها” بوده است و هیچ فکری در مورد “چراها ” نکرده اند.
دوران چگونه ها
به علت اهمیت فوق العاده این موضوع و تاثیر شگرف آن در زندگی گذشته، حال و آینده انسان ها، لازم است در این باره خیلی مختصر، توضیح بیشتری بدهیم.
انسان ها از روزی که اندیشیدن آموختند به هر چه در اطراف خود دیدند یا در هر اتفاقی که افتاد دو سوال به ذهنشان خطور کرد، یکی اینکه “چطور” این حادثه اتفاق افتاد و دوم اینکه “چرا” اتفاق افتاد. پرداختن به سوال اول یعنی “چطور” و یافتن جواب آن، چون با حواس پنج گانه قابل دریافت و آسان بود، کم کم پرداختن به آن رشته سوال ها و یافتن جواب های آنها، کلیت بحث سوال و جواب “چرا” را از ذهنشان محو نمود. این رویه همانطور ادامه یافت و به هر چه انسان ها اندیشیدند و کردند مقوله “چگونه” بود.
اندیشمندان مکتب تجربه مخصوصا در این مورد پیشرو همگان شدند و هر چه کردند در این محدوده بود. آثاری که این طرز تفکر در جامعه انسان ها گذاشت، از یک طرف بسیار سودمند و لازم از طرف دیگر، فوق العاده زیان بار بود. سودمند از این نظر که توانست – همانطور که قبلا هم گفتیم- هزاران راز از پشت پرده غیب به صحنه شهود بیاورد و در زندگی انسان ها تغییرات شگرف و شگفت ایجاد نماید و ضرر بار از این نظر که باعث تفرقه و تشتت در جامعه بشری در طول قرن ها شده که هنوز هم ادامه دارد. علت این است که سیر جواب چگونه ها، سیری از وحدت قوه، به کثرت فعلیات است و باعث کثرت به صورت انفجاری می شود و کثرت باعث تفرقه در اندیشه و عمل می شود.
توضیح اینکه اگر شما مثلا از کسی سوال کنید یک اتومبیل چگونه حرکت می کند؟ جواب می شنوید که موتور این اتومبیل کار می کند و در اثر کار آن، اتومبیل به حرکت در می آید. بعد لازم است برای دریافت جواب کافی، بپرسید که موتور چگونه کار می کند؟ برای قانع کردن ذهن شما طرف مجبور است به شرح کار موتور بپردازد. سپس از طرز کار تک تک عناصر و دستگاه های تشکیل دهنده موتور را از او می پرسید. از این جواب ها مرتبا صدها سوال در ذهن شما خطور می کند و شما صدها جواب دریافت می کنید. از همین مثال ساده که می توان آن را به همه پدیده ها تعمیم داد، به سادگی می توان فهمید که سیر حرکت سوال و جواب “چگونه (چطور)” حرکتی از وحدت به کثرت است، چون از یک سوال شروع و به صدها سوال و جواب ها ی پی در پی می انجامد. این سیر البته از وحدت قوه، به سوی کثرت فعلیات است. به عبارت دیگر از یک سوال و یک جواب، ذهن شما، به صدها سوال و جواب کشیده می شود. شما یک سوال کلی کرده اید و بعد لازم شده است که صدها جواب به دنبال آن دریافت نمایید.
اصولا این دوران که می توان آن را دوران “چگونه ها” نامید، باعث پراکندگی ذهن انسان می شود و شده است. نمی بینیم که هر چه این گونه تحقیقات، اکتشافات و اختراعات بیشتر می شود، اختلافات، جنگ ها، خونریزی ها، کینه ها، فسادها… هم بیشتر و گسترده تر می شوند؟ اما از طرف دیگر این یک مرحله مقدماتی و بسیار ضروری در تاریخ انسان هاست که باعث کشفیات فراوانی از بطن طبیعت شده است که هرگز گریز و چاره ای هم نبوده است و انسان ها باید وارد این مرحله می شدند اما مانند سنین کودکی است که هزاران شر و شور در ذهن و عمل دارد.
یافته های مکتب تجربه صنعتی، گر چه همانطور که گفتیم در زمینه های بسیار زیادی کارگشای مشکلات زندگی انسان ها و تسهیل آن شده، در عین حال باعث ایجاد ناهنجاری های فراوان هم شده است. من باب نمونه – که نظایر آن بسیارند – به تلفن همراه که امروز همه ابعاد زندگی ما را در نوردیده نگاه کنید. وسیله ای که از عمرش در صحنه زندگی مردم، از حدود بیست سال بیشتر نمی گذرد و با اینکه در ایجاد ارتباطات شنیداری حتی دیداری از راه های بسیار دور، خدمت بزرگی به انسان ها بوده و به تعداد میلیاردها دستگاه به فروش رفته است، اما چون در دایره و زمان چگونه ها ساخته شده، وسیله دست دولت ها برای کنترل مکالمات و ایجاد نوعی بردگی برای مردم در ممالک مختلف شده و آزادی آنها را در زوایای زندگی و حتی داخل اطاق هاشان هم سلب نموده و از این نظر یک زندگی جهنمی برایشان ایجاد نموده است. گاهی عده ای را می بینید که آرزو می کنند، کاش این وسیله زاده نشده و اینطور وسیله بردگی انسان ها نگردیده بود. در آمریکا که خود را یکی از آزادترین کشورهای دنیا می داند، به دستور رییس جمهور وقت و به تشخیص او، برای مصالح مملکت، میلیون ها آمریکایی مکالماتشان در ۲۴ ساعت روز کنترل می شد و آزادی را از آنها سلب می کرد.
فقط موبایل نیست که توسط بزرگان این مکتب از شکم طبیعت بیرون کشیده شده، رشد کرده و پس از مدتی به بلای جان انسان ها تبدیل شده است. این گونه کشفیات و اختراعات فراوانند. رادیو و تلویزیون که دو پدیده شنیداری و دیداری ارتباط برای نوع مردم اند. با اینکه می توانند به بهترین نحوی در اطلاع رسانی، آموزش، تربیت، ارتباط سالم… و وحدت در جامعه خدمتگزار انسان ها باشند، ولی شاهدیم که در موارد بسیاری، وسیله ایجاد نفاق، نفرت، اشاعه فسادهای اخلاقی، تفرقه، القای انواع شبهات، بد آموزی ها، اتلاف وقت و تضییع عمر انسان ها شده اند. بیان این واقعیت ها البته باعث تحقیر و تصغیر این پدیده ها نیست، بلکه توجه به این حقیقت است که چون بچه دوران “چگونه ها” هستند، این سرنوشت نفرت انگیز را برای انسان ها در پاره ای از صحنه ها در عین خدمت گزاری پیدا کرده اند.
البته دستگاه آفرینش برای تکمیل خود و فرآورده هایش برنامه های بسیار دقیق و مدون دارد و کار خودش را می کند و همیشه در مقصود خود کامرواست. بهترین کار بشر این است که بداند کجای این برنامه واقع شده است و چه باید بکند.
در مقابل یا در حقیقت دوره تکمیلی این دوران، دوران “چراهاست” که خواهد آمد. تا امروز بسیار اندک – تقریبا در حد هیچ – سوال “چرا” برای مسایل بنیادی مطرح نشده است ولی همین بسیار اندک ها هم، نوید یک امید و مبارکند و امید بخش روزی که این پرسش ها عمومی شود و دوره آگاهی انسان یا بلوغ او فرا رسد.
دوران چراها
حالا باید ببینیم چرا آن دوران، دوران آگاهی انسان خواهد بود و امروز نیست. در مورد “چگونه” ها گفتیم که یک سوال، صد ها سوال در پی، و حرکتی از وحدت قوه ها به کثرت فعلیت ها دارد. اما در مورد “چراها” جریان درست برعکس است. من باب نمونه در مثال بالا (اتومبیل) شما اگر جواب “چرایی” ساخت یا به کارگیری هر کدام از هزاران قطعه که در ساخت یک اتومبیل به کار رفته است را جویا شده و این سوال ها را همانطور ادامه بدهید، در مجموع به این نتیجه می رسید که جمع و نصب همه این قطعات، برای این است که اتومبیل حرکت کند. پس “چراها” و سیر در آن محدوده، سیری از کثرت به وحدت است و می تواند یقینا باعث، جمع پریشانی های انسان ها در جوامع گردد و بجای جنگ، خونریزی و نفرت، صلح و صفا و الفت ایجاد کند، البته نه یک شبه.
من باب مثال اگر روزی یک هواپیما سقوط کند، یافتن چگونگی آن بسیار آسان است. اگر یک شاهد عینی بوده باشد به پرسشگرانی که خبرگیری می کنند، اطلاع می دهد که ناگهان دودی از هواپیما بلند شد و چند لحظه بعد به زمین خورد و منفجر شد. این شهادت به سادگی، حتی اگر شاهد عینی هم در میان نباشد قابل قبول است. اما برای یافتن “چرایی” این حادثه – همانطور که می دانیم – ده ها هیات متخصص در بالاترین سطوح تخصص، طی صدها و بلکه هزاران ساعت کار، تلاش می کنند تا علت نهایی آن را بیابند و با بر طرف کردن علت یا علت های آن حادثه، از تکرار آن جلو گیری نمایند.
این مطلب را نباید یک تصور باطل و خیالی انگاشت. بلکه اگر توجهی به سیر رشد یک بچه و نافرمانی ها، عصیانگری ها، شر و شور آفرینی های او در سنین بچه گی و نوجوانی و سپس عقل، درایت، تدبیر و مدیریت او پس از بلوغش، توجه کنیم ادعای مطروحه را می توانیم به راحتی بپذیریم.
البته گاهی موارد ممکن است که ما سوال و جواب چگونه و چرا را اشتباها بجای هم به کار ببریم که از بحث ما خارج است. اما برای اینکه بدانیم، سوال و جواب درست در هر کدام از این محدوده ها کدام است، باید توجه کنیم که اگر سوال از وضعیت یا عملکرد و حوزه فیزیکی هرچیزی باشد، در محدوده “چگونه” ها و اگر برای علت یابی، باشد، در محدوده “چرا” هاست. علم و آگاهی انسان ها در دوران یافتن جواب چراها متحقق می شود. یا به عبارت دیگر انسان هایی که در هر زمان جواب چراها را یافته باشند، انسان هایی آگاه یا عالمند و بقیه صنعتکار. این را به خوبی می توانیم درک کنیم که تا علت وجودی هر موجودی یا “چرایی” هر اتفاقی برای انسان ها روشن نباشد، نمی توانند از هرچه در اختیار دارند به خوبی استفاده نمایند یا از اتفاقات خوب بهترین بهره را برده و از اتفاقات بد، به بهترین نحوی پرهیز نمایند. علت اینکه هر اختراع و کشفی در مکتب تجربه به جای ایجاد راحتی، رفاه و سعادت برای انسان ها ، در اغلب موارد باعث عذاب و ناهنجاری در زندگیشان می شود همین است. مانند بچه هایی که وقتی برایشان یک وسیله برای بازی یا تفریح و آموزش می خرند و در اختیارشان می گذارند، به علت اینکه چرایی ساخت و خرید آن را نمی دانند باعث دردسرها برای خود و دیگران می شوند.
پروفسور هاوکینگ در آخرین پاراگراف کتاب ” تاریخچه زمان” – همانطور که قبلا هم قطعه ای از آن را نقل کردیم – می نویسد: تا به امروز بیشتر دانشمندان سرگرم ابداع تئوری های نو برای توضیح این موضوع بوده اند که کیهان چه است؟، تا این که بپرسند چرا هست ؟ از سوی دیگر آنان که حرفه شان این است که بپرسند چرا، یعنی فیلسوفان، نتوانستند خود را همگام با پیشرفت تئوری های علمی نگه دارند… اما در سده های نوزدهم و بیستم، دانش برای فیلسوفان یا هر کس دیگری به جز معدودی، بیش از حد، فنی و ریاضی شد. فیلسوفان دامنه پرسشگری خود را آنقدر کاهش دادند که وینگشتین مشهورترین فیلسوف این سده گفت: تنها وظیفه ای که برای فلسفه باقی مانده ، تحلیل زبان است. چه سقوطی از سنت بزرگ فلسفه از زمان ارسطو تا زمان کانت. اما اگر ما یک تئوری کامل کشف کنیم، باید به مرور زمان برای همگان مفهوم شود، نه فقط برای شماری دانشمند. بنابراین همه ما، فیلسوفان، دانشمندان و مردم عادی، خواهیم توانست در بحث این پرسش که: چرا ما و کیهان وجود داریم شرکت کنیم. اگر پاسخ آن را پیدا کنیم، پیروزی فرجامین خرد انسان خواهد بود، زیرا آنگاه ما از ذهن خدا آگاه خواهیم شد.
خود این دانشمند بلند پایه اعتراف می کند که سیر در دوران چگونه ها خرد فرجامین انسان نیست، بلکه آن خرد فرجامین وقتی به دست خواهد آمد که انسان ها بتوانند به دوران “چراها” پا گذاشته و پاسخ های لازم را در این رشته بیابند. ما در همین بحث باز هم به این مطلب خواهیم پرداخت.
از دیگر مطالب بسیار حایز اهمیت این است که علما و اندیشمندان مکتب تجربه و دیگران به پیروی از آنها، آن مکتب را علم و تمدن می خوانند. در حالیکه این یافته ها، نه علم است نه تمدن، بلکه صنعت و به قول امروزی ها تکنولوژی است. اشتباه در تعبیر، باعث خطاهای بزرگ می شود. این یافته ها “علم” نیستند، چون – گرچه دانستن هرچیزی ولو بسیار پیش پا افتاده را می توان “علم” به معنای آگاهی نامید – اما آگاهی حقیقی انسان چیزی است که به او آرامش ببخشد و ضمن یافتن علت وجودی هر چیزی، انسان بتواند در مسیر زندگی خود، خطاهایش را به کمترین تقلیل دهد، اگر هم نتواند به کلی حذف نماید. انسان آگاه نمی تواند جنگ و نفرت ایجاد کند.
در عین حال یافته های مکتب تجربه تمدن هم نیست. چون تمدن به معنای شهرنشینی و همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و غیره است به نحوی که با رعایت قوانین شهر نشینی و رعایت همکاری های جمعی فوق الذکر، انسان ها بتوانند در جامعه ای که زندگی می کنند، از حقوق مساوی به نحوی برخوردار شوند که ضمن برخورداری از یک آسودگی خاطر در همه امور، از هر گونه حق کشی و تجاوز افراد جامعه نسبت به هم دیگر، مصون باشند. می پرسیم آیا دستاوردهای مکتب تجربه توانسته است این سعادت عظمی را برای نوع انسان در جوامع مختلف و دوران های متمادی فراهم کند؟ آیا زندگی امروز انسانها در رعایت قوانین شهر نشینی به نحوی که گفته شد به رفاه نزدیک تر شده است؟ انسان ها امروز با آرامش خاطر بیشتری زندگی می کنند، یا صدها سال پیش که از مواهب کمتری از دستاوردهای مکتب تجربه بهره برده بودند؟ آیا داشتن وسایل مدرن زندگی، سرعت در جابجایی از مکانی به مکانی و شهری به شهری و کشوری به کشوری و داشتن ارتباطات بسیار سریع و حتی داشتن زندگیهای سالم تر و طولانی تر و لزوما رفاه و سعادت را برای انسانها به ارمغان می آورد و آورده است؟ مطمئنا نه.
پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
نظرات شما عزیزان: